برخى روایات بى اساس در کتاب صحیح بخارى (6)
حدیثِ «روایت مسروق از اُمّ رومان»
از دیگر احادیث بى اساس بخارى، مى توان به حدیث وى در کتاب مغازى اشاره نمود:موسى بن اسماعیل، از ابوعوانه، از حصین، از ابووائل، از مسروق بن اجدع نقل مى کند که ام رومان- مادر عایشه- گوید: روزى من و عایشه نشسته بودیم که ناگاه یکى از زنان انصار وارد شد و گفت: خداوند فلانى را لعنت کند.
ام رومان گفت: چه شده؟
آن زن گفت: پسرم از کسانى است که سخنانى بر زبان رانده است.
ام رومان گفت: چه سخنانى؟
زن پاسخ داد: چنین و چنان.
عایشه گفت: آیا رسول خدا صلى الله علیه وآله این سخنان را شنیده است؟
زن گفت: آرى.
عایشه گفت: ابوبکر چه؟
زن گفت: او نیز شنیده است.
در این هنگام عایشه بر زمین افتاد و از هوش رفت، اما پس از چند لحظه به هوش آمد در حالى که تب و لرز گرفته بود. من لباس هایش را بر رویش انداختم و او را پوشاندم.
در این هنگام رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و فرمود: عایشه را چه شده؟
گفتم: اى رسول خدا! تب و لرز گرفته است.
فرمود: شاید براى سخنانى است که شنیده است.
گفتم: آرى.
در این هنگام عایشه نشست و گفت: به خدا سوگند، اگر سوگند یاد کنم باور نمى کنید و اگر توضیح دهم معذورم نمى دارید؛ داستان من و شما به داستان یعقوب و فرزندانش مى ماند و خداوند را به خاطر سخنان شما به یارى مى طلبم.
ام رومان مى گوید: پیامبر صلى الله علیه وآله رفت و هیچ سخنى نگفت تا این که خداوند، آیاتى را نازل و عایشه را تبرئه کرد.
در این هنگام عایشه گفت: نه هیچ کس و نه تو را؛ بلکه فقط خدا را ستایش مى کنم.(1)
این حدیث ساختگى و حافظان بزرگ
این حدیث به صراحت بیان مى دارد که مسروق بن اجدع، داستان مذکور را از اُمّ رومان مادر عایشه شنیده است، اما حافظان و پیشوایان بزرگ اهل سنّت، این حدیث را اشتباه خوانده و مى گویند: مسروق، حیات اُمّ رومان را درک نکرده است. از جمله ی این حافظان مى توان به نام هاى ذیل اشاره نمود:حافظ ابوبکر خطیب بغدادى،
حافظ ابوعمر بن عبدالبر قرطبى،
حافظ ابوالفضل قاضى عیاض یحصبى،
حافظ ابراهیم بن یوسف، صاحب کتاب مطالع الأنوار على صحاح الآثار،
حافظ ابوالقاسم سهیلى، شارح السیرة،
حافظ ابوالفتح بن سید الناس اندلسى،
حافظ جمال الدین مزى،
حافظ شمس الدین ذهبى،
و حافظ ابوسعید صلاح الدین علائى.
اکنون به سخنان صریح این حافظان بزرگ درباره این حدیث، توجه نمایید:
حافظ بن عبدالبر مى گوید:
روایت مسروق از اُمّ رومان، مرسل بوده و احتمال دارد این روایت را از عایشه شنیده است.(2)
حافظ مزى پس از نقل این حدیث مى نویسد:
حافظ ابوبکر خطیب مى گوید: این حدیث یکى از روایات عجیب ابووائل مسروق است که جز حصین بن عبدالرحمان، شخص دیگرى آن را از قول مسروق نقل نکرده است؛ این حدیث، مرسل است؛ چرا که اُمّ رومان در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله وفات یافت و مسروق او را درک نکرد؛ مسروق این حدیث را به صورت مرسل از قول اُمّ رومان نقل مى کرد و مى گفت: «سُئِلَت اُمّ رومان؛ «از امّ رومان، پرسیده شد» حصین در دام توهّم گرفتار آمد و مسروق را به عنوان سؤال کننده، معرفى کرد.
البته احتمال مى رود که برخى ناقلان این حدیث، فعل «سُئِلَت» را به صورت «سَألت؛ پرسیدم» نوشته باشند؛ چرا که گروهى از نویسندگان، همزه را- حتى در صورت مکسور و مرفوع بودن هم- به صورت «الف» مى نویسند.
اگر این احتمال، صحیح باشد حصین از اتهام توهّم پیرامون این حدیث، مبرّا مى شود.
از این گذشته برخى راویان، حدیث مذکور را به صورت صحیح از قول حصین نقل کرده اند.
ابوبکر خطیب مى گوید: بخارى این حدیث را به همان صورت «سَألت اُمّ رومان؛ از اُمّ رومان پرسیدم» از قول مسروق نقل کرده و متوجّه اشکال آن نشده است.
ما در کتاب مراسیل، این موضوع را به صورت مفصّل، تبیین کردیم و دیگر به تکرار آن نیازى نیست.(3)
حافظ سهیلى در شرح حال اُمّ رومان مى نویسد:
بخارى حدیثى را نقل مى کند که در آن از زبان مسروق چنین آمده است:
از اُمّ رومان- مادر عایشه- درباره ی تهمت هاى مردم علیه عایشه سؤال کردم. این در حالى است که مسروق- به اتّفاق علما- پس از درگذشت رسول خدا صلى الله علیه وآله به دنیا آمد و هرگز اُمّ رومان را ندیده بود.
برخى گفته اند: وى در این حدیث، دچار توهم شده است.
برخى دیگر مى گویند: این حدیث، صحیح است و بر سخن سیره نویسان مبنى بر وفات اُمّ رومان در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه وآله، رجحان دارد.
شیخ ما ابوبکر ابن عربى از این حدیث انتقاد کرده و به خاطر اشکال موجود در این حدیث، آن را مورد توجه قرار داده است... .(4)
ابن سید الناس مى گوید:
روایت مسروق از اُمّ رومان به شیوه ی عنعنه (ترتیب راویان) و شیوه هاى دیگر، در صحیح بخارى نقل شده است؛ در حالى که مسروق، حیات اُمّ رومان را درک نکرده بود.
چکیده ی پاسخ ابوبکر خطیب، این است که مسروق، احتمال دارد جمله «سُئِلَت اُمّ رومان» را نقل کرده و نویسنده نیز همزه را به صورت «سئلت» نگاشته است، اما نویسندگان بعدى، کلمه ی «سئلت» را به غلط، «سألت» نوشته اند؛ بعدها کلمه ی مذکور در برخى طرق، به صورت صیغه ی خبرى نقل شد و در برخى دیگر، به حالت سابق خود باقى ماند. بنابراین، تمامى اشکالات بعدى، از همان اشتباه نوشتارى مذکور، نشأت گرفت.(5)
حافظ ابن حجر پس از نقل سخنان حافظ خطیب، در صدد پاسخ گویى به آن و دفاع از بخارى بر آمده و در ادامه مى نویسد:
صاحب کتاب مشارق و کتاب مطالع، سهیلى و ابن سیدالناس، سخنان خطیب را پذیرفته اند؛ مزّى نیز در این سخنان، از دیدگاه ذهبى در کتاب مختصر خود پیروى نموده، علائى در مراسیل و دیگران نیز آن را پذیرفته اند.
صاحب کتاب الهدى از در مخالفت با دیدگاه حافظان فوق برآمده است.(6)
نگاهى به شرح حال برخى حافظان
صاحب کتاب مشارق، حافظ قاضى عیاض است و کتاب مشارق الأنوار على صحاح الأخبارِ او، در زمره ی کتاب هاى معروف و معتبر قرار مى گیرد. قاضى عیاض در این کتاب به بیان تحریف ها، غلط نویسى ها و اشتباهات کتاب هاى الموطأ، صحیح بخارى و صحیح مسلم پرداخته است.صاحب کتاب مطالع نیز حافظ ابراهیم بن یوسف است که نام کامل کتاب او مطالع الأنوار على صحاح الآثار است. کاتب چلبى، کتاب مطالع را چنین توصیف مى کند:
کتاب مطالع الأنوار على صحاح الآثار به بیان مشکلات موجود در کتاب الموطأ، صحیح مسلم و صحیح بخارى مى پردازد و لغات مبهم احادیث عجیب این کتاب ها را توضیح مى دهد.
نویسنده ی این کتاب، ابن قراقول ابراهیم بن یوسف است که در سال 569 دیده از جهان فرو بست. وى کتاب خود را به شیوه ی مشارق الأنوار قاضى عیاض به رشته ی تحریر در آورد و شمس الدین محمّد بن محمّد موصلى- متوفاى سال 774- این کتاب را به شعر درآورد.
در آغاز این کتاب آمده است:
سپاس خداى را که دین خود را بر همه ی ادیان، غلبه داد. این کتاب برگرفته از شرح، توضیح، بیان متقن و نگارش فقیه ابوالفضل عیاض بن موسى بن عیاض بستى در کتاب مشارق الأنوار است، با این تفاوت که فقیه ابواسحاق ابن قراقول به خلاصه نویسى، تصحیح و اصلاح اوهام آن پرداخته است.(7)
شرح حال حافظ علائى
نام کامل وى: خلیل بن کلیدى صلاح الدین ابوسعید دمشقى است و قاضى شهبه در کتاب طبقات خود، شرح حال وى را چنین بیان مى دارد:خلیل بن کلیدى بن عبدالله، امام برجسته و محقق، وارث حافظان، صلاح الدین ابوسعید علائى دمشقى مقدسى (که ابتدا در دمشق سپس در بیت المقدس سکنى گزید) در ربیع الأول سال 694 هجرى در دمشق به دنیا آمد و احادیث بسیارى را از محدّثان بزرگ، استماع نمود.
علائى به کشورهاى مختلف، سفر کرد و تعداد شیوخى که مستقیماً به استماع حدیث از آن ها پرداخت، به هفتصد تن رسید. وى علم حدیث را از مزّى و دیگران اقتباس نمود و فقه را از شیخ برهان فزارى و شیخ کمال الدین ابن زملکانى فرا گرفت.
علائى به ملازمت شیخ برهان فزارى درآمد و مشیخه اى براى او نوشت.
وى در محضر ابن زملکانى به اوج دانش فقه نایل آمد و تعلیمات فراوانى را به نقل از وى به رشته ی تحریر در آورد.
علائى، اجازه اجتهاد گرفت و هم چنان به فراگیرى و تلاش ادامه داد تا جایى که در حفظ و مهارت، سرآمد دوران خود شد.
وى در دمشق (مدرسه اسدیه و حلقه ی صاحب حمص) به تدریس پرداخت و آن گاه در سال 731 هجرى به عنوان مدرس مدرسه صلاحیه، به قدس نقل مکان کرد.
علائى سال هاى بسیار در قدس اقامت کرد و تا پایان عمر به تدریس، صدور فتوا، نقل حدیث و تألیف پرداخت.
ذهبى در کتاب معجم از علائى نام مى برد و او را مورد ستایش قرار مى دهد.
حسینى در کتاب معجم (و ضمیمه آن) مى نویسد:
علائى از جمله پیشوایان فقه، نحو و اصول بود، علوم حدیث و رجال را نیک مى دانست و علاّمه ی شناخت متون و اَسناد بود.
علائى، وارث حافظان پیش از خود به شمار مى رفت و تألیفاتش نشان از امامت او در علوم مختلف داشت. وى به تدریس، صدور فتوا و مناظره پرداخت و بعد از او کسى جاى او را پُر نکرد.
اسنوى در کتاب طبقات مى نویسد:
علائى حافظ زمان خود و امام فقه، اصول و غیره بود و از هوشمندى، دقّت نظر، فصاحت، کرم، ریاست و شکوه بهره مى بُرد.
وى تألیفات سودمندى را در زمینه ی حدیث به رشته ی تحریر درآورد و در نظایر فقهى نیز کتابى بزرگ بر جاى گذاشت.
علائى در مدرسه صلاحیه ی قدس شریف به تدریس پرداخت و در این مکان، وقت خود را صرف کار، صدور فتوا و تألیف نمود.
سبکى در الطبقات الکبرى مى نویسد:
علائى، حافظى معروف و مورد اطمینان بود، از اسامى رجال، ضعف هاى آنان و متون آگاهى داشت، در فقه، کلام، ادب، شعر، نظم و نثر، تبحّر داشت.
وى اهل عمل به دستورات دین، اشعرى مذهب و درست عقیده بود و بعد از او کسى جاى او را نگرفت.
سبکى در ادامه مى نویسد: هیچ کدام از معاصران علائى در علم حدیث به گرد پاى او نمى رسیدند و در بقیه ی علوم همانند فقه، نحو، تفسیر و کلام نیز از سهم به سزایى برخوردار بود. وى در محرم سال 761 هجرى در قدس، وفات یافت... .
از جمله تألیفات او مى توان به این موارد اشاره نمود... .(8)
حدیث ساختگى یاد شده و دیدگاه حافظ ابن سکن
حافظ ابوعلى ابن سکن،(9) صاحب کتاب الحروف فى الصحابه- از منابع کتاب الاستیعاب- از دیگر کسانى است که حدیث مذکور را غلط و اشتباه مى داند. حافظ ابن حجر عسقلانى مى نویسد:پیش از خطیب، دیگران نیز این دیدگاه را مطرح کرده اند. ابوعلى ابن سکن در کتاب صحابه و در شرح حال اُمّ رومان مى نویسد: اُمّ رومان در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه وآله از دنیا رفت.
در این حدیث آمده است: حصین از ابووائل از مسروق نقل مى کند که از اُمّ رومان پرسیدم.
ابن سکن مى گوید: این اشتباه است. وى سند این حدیث را تا حصین از ابووائل از مسروق از اُمّ رومان، پیش مى بَرد و پس از نقل داستان افک- که در صحیح بخارى آمده است- مى نویسد:
حصین، تنها راوى این حدیث است. برخى مى گویند: مسروق، هیچ روایتى را از زبان اُمّ رومان نشنید؛ چرا که اُمّ رومان در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه وآله درگذشت.(10)
بررسى دیدگاه صاحب کتاب الهدى
همان گونه که گذشت، ابن حجر عسقلانى مى نویسد:صاحب کتاب الهدى از در مخالفت با آن ها در آمده است.
مقصود ابن حجر از صاحب کتاب الهدى، ابن قیم جوزیه نویسنده ی کتاب زاد المعاد فى هدى خیر العباد است.
ابن حجر در این ادعاى خود دچار توهّم شده است؛ چرا که ابن قیم در کتاب مذکور، ابتدا به بیان دیدگاه کسانى مى پردازد که حدیث مذکور را تخطئه کرده اند و آن گاه سخن افرادى را مى آورد که با تأویل این حدیث، صحّت آن را مورد تأکید قرار داده اند.
ابن قیم در این کتاب، هیچ یک از دو دیدگاه مذکور را ترجیح نمى دهد و بنابراین، سخن ابن حجر مبنى بر مخالفت ابن قیم با خطیب و دیگر تخطئه گنندگان حدیث مذکور، اشتباه است.
علاوه بر این، ابن قیم در این کتاب، پیرامون همسران پیامبر صلى الله علیه وآله مى نویسد: هر کس اندک اطلاعى از سیره، تاریخ و حوادث گذشته داشته باشد، نقل مورخان را به جهت یک حدیث واحد، رد نمى کند.
وى درباره این حدیث مى نویسد:
عکرمة بن عمار از ابوزمیل از ابن عباس این گونه نقل مى کند:
ابوسفیان به پیامبر صلى الله علیه وآله گفت: از شما سه خواسته دارم.
پیامبر این سه خواسته ی او را برآورده کرد. یکى از خواسته هاى ابوسفیان این بود که زیباترین دختر عرب یعنى ام حبیبه در خانه ی من است و من او را به نکاح شما در مى آورم.
این حدیث، کاملاً اشتباه است و هیچ تردیدى در این مورد وجود ندارد. ابواحمد ابن حزم مى گوید: این حدیث، بى تردید، جعلى و از دروغ هاى عکرمة بن عمار است.
ابن جوزى مى گوید: بى تردید، این حدیث بر آمده از توهّم برخى راویان است.
عکرمة بن عمار به خاطر این حدیث، آماج اتّهام قرار گرفته است، زیرا تاریخ نویسان، اتّفاق نظر دارند که اُمّ حبیبه، همسر عبیدالله بن جحش بود و از وى صاحب فرزند شد. عبیدالله و اُمّ حبیبه- که هر دو مسلمان شده بودند- به حبشه هجرت کردند، اما عبیدالله مسیحى شد و ام حبیبه بر اسلام خود باقى ماند.
در این هنگام رسول خدا صلى الله علیه وآله فرستاده اى را به منظور خواستگارى اُمّ حبیبه به سوى نجاشى فرستاد.
نجاشى، اُمّ حبیبه را به همسرى پیامبر صلى الله علیه وآله در آورد و به جاى رسول خدا صلى الله علیه وآله، مهریه اى براى وى تعیین نمود.
این ماجرا در سال هفتم هجرى روى داد تا این که ابوسفیان به هنگام صلح، به مدینه آمد و به خانه ی دخترش اُمّ حبیبه رفت. اُمّ حبیبه، بستر رسول خدا صلى الله علیه وآله را کنار زد تا ابوسفیان روى آن ننشیند.
از طرفى همگان اتفاق نظر دارند که ابوسفیان و معاویه در سال هشتم هجرى و پس از فتح مکه ایمان آوردند.
هم چنین در همین حدیث آمده است که ابوسفیان به پیامبر صلى الله علیه وآله گفت: من را فرمانده مبارزه با کفار کن تا همان گونه که با مسلمانان مى جنگیدم، اکنون به جنگ کفار بروم.
پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: بسیار خوب.
انتصاب ابوسفیان به فرماندهى از سوى پیامبر صلى الله علیه وآله، به هیچ عنوان تأیید نشده است و علما درباره ی معناى این حدیث بسیار سخن گفته و به راه هاى گوناگون رفته اند؛ به گونه اى که برخى گفته اند: این حدیث نشان مى دهد که پیامبر صلى الله علیه وآله پس از فتح مکه با اُمّ حبیبه ازدواج کرده است.
برخى دیگر بر این باورند که مورخّان، این موضوع را ذکر نکرده اند و چنین دیدگاهى از نظر آنان- که کمترین اطلاعاتى از سیره و تاریخ گذشته دارند- باطل است. گروهى گفته اند... .(11)
کوتاه سخن این که مورخّان اتفاق نظر دارند که اُمّ رومان در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه وآله از دنیا رفته و مسروق وى را درک نکرده است. بنابراین، ردّ اجماع مورخّان، از طریق تمسّک به حدیث واحدى که بخارى در کتاب خود نقل کرده، جایز نیست... .
بدین ترتیب روشن مى شود که ابن قیّم نیز همانند حافظ ابوبکر خطیب و دیگران، این حدیث بخارى را تخطئه کرده است و سخن ابن حجر مبنى بر مخالفت ابن قیم با خطیب و دیگران، صحّت ندارد.
به نظر ما همان گونه که گذشت ابن حجر عسقلانى در مقام پاسخ گویى به خطیب و طرفداران وى، بر آمده و براى دفاع از بخارى و کتابش، سخنان واقدى مبنى بر درگذشت اُمّ رومان در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه وآله را رد مى کند؛ اما توضیحات ابن قیم- که شرح آن گذشت- پاسخ مناسبى به دیدگاه ابن حجر به شمار مى رود.
پیش از این گفتیم که ما در پژوهش خود قصد اثبات این نکته را داریم که پیشوایان و حافظان بزرگ اهل سنّت به انتقاد از برخى روایات صحیح بخارى، پرداخته و اعتبار آن را زیر سؤال برده اند... .
علاوه بر این، همان گونه که ابن حجر، سخن واقدى- صاحب سیره و تاریخ- را در مسأله ی وفات اُمّ رومان نادرست مى داند و هیچ کدام از انتقادات مطرح شده علیه حدیث مذکور بخارى را نمى پذیرد. ما نیز به خوددارى واقدى از نقل حدیث غدیر انتقاد مى کنیم و صحّت آن را- علاوه بر دیگر دلایل و مستندات- غیرقابل خدشه مى دانیم. بنابراین، استناد فخر رازى به عدم نقل حدیث غدیر توسط واقدى، هیچ اعتبارى ندارد.
حدیث «تحریم ازدواج موقّت در سال خیبر»
از روایت هاى بى اساس صحیح بخارى روایت حرام شدن ازدواج موقّت در سال نبرد خیبر است. بخارى در کتاب مغازى این گونه نقل مى کند:یحیى بن قزعه، از مالک، از ابن شهاب، از عبدالله و حسن- فرزندان محمّد بن على- از پدرشان از على بن ابى طالب علیهما السلام نقل مى کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر، ازدواج موقّت با زنان و خوردن گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد.(12)
این حدیث در کتاب ذبائح صحیح بخارى نیز آمده است:
عبدالله بن یوسف، از مالک، از ابن شهاب، از عبدالله و حسن- فرزندان محمّد بن على- از پدرشان از حضرت على علیه السلام نقل مى کند که پیامبر صلى الله علیه وآله در سال خیبر، ازدواج موقّت و خوردن گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد.(13)
مسلم نیز حدیث مذکور را با سندهاى گوناگون، در کتاب خود نقل مى کند و مى نویسد:
یحیى بن یحیى براى ما چنین نقل کرد: مطلع شدم که مالک از ابن شهاب از عبدالله و حسن- فرزندان محمّد بن على- از پدرشان از على بن ابى طالب علیهما السلام نقل کرده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر، ازدواج موقّت با زنان و خوردن گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد.
عبدالله بن محمّد بن اسماء ضبعى با همین سند از جویریه از مالک، چنین نقل مى کند: شنیدم که على بن ابى طالب به فلانى مى گفت: تو مرد فراموش کارى هستى، رسول خدا صلى الله علیه وآله ما را نهى کرد... ادامه حدیث همانند حدیث یحیى بن یحیى از مالک است.
ابوبکر بن ابوشیبه، ابن نمیر و زهیر بن حرب، همگى از ابن عیینه نقل کرده اند که زهیر گفت: سفیان بن عیینه، از زهرى، از حسن و عبدالله- فرزندان محمّد بن على- از پدرشان از حضرت على علیه السلام، براى ما روایت کردند که پیامبر صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر، ازدواج موقّت و گوشت الاغ را منع کرد.
محمّد بن عبدالله بن نمیر، از پدرش، از عبدالله، از ابن شهاب، از حسن و عبدالله- فرزندان محمّد بن على- از پدرشان از حضرت على علیه السلام نقل مى کند که شنیدم ابن عباس، ازدواج موقّت با زنان را جایز مى دانست بنابراین به او گفتم: ابن عباس! دست نگه دار! چرا که رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر، ازدواج موقّت با زنان و گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد.
ابوطاهر و حرمله ابن یحیى، از ابن وهب، از یونس، از ابن شهاب، از حسن و عبدالله- فرزندان محمّد بن على بن ابى طالب- از پدرشان نقل کردند که: شنیدم که على بن ابى طالب علیهما السلام به ابن عباس مى گفت: رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر، ازدواج موقّت زنان و خوردن گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد.(14)
این حدیث ساختگى و دیدگاه عالمان بزرگ اهل سنّت
این حدیث با سندهاى گوناگون در صحیح بخارى و مسلم، تصریح مى کند که تحریم ازدواج موقّت در جریان جنگ خیبر، صورت پذیرفته است؛ اما باید گفت که محقّقان اهل سنّت و بزرگان حدیث و اثر، این مسأله را در زمره ی توهّمات فاحش، قلمداد مى کنند.اکنون برخى سخنان صریح علماى اهل سنّت را در این مورد ذکر مى کنیم:
حافظ سهیلى در این باره مى گوید: در مورد حدیث نهى از خوردن گوشت الاغ، متذکر مى شوم که روایت مالک از ابوشهاب، ایراد دارد؛ زیرا وى در این روایت مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله در جریان جنگ خیبر، ازدواج موقّت و گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد.
هیچ کدام از سیره نویسان و راویان اثر، تحریم ازدواج موقّت در جریان جنگ خیبر را تأیید نکرده اند. ابوعیینه همین حدیث را از ابوشهاب از عبدالله بن محمّد نقل کرده و مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله در سال خیبر، خوردن گوشت الاغ و ازدواج موقت را ممنوع اعلام کرد.
معناى حدیث مذکور بر اساس الفاظ ابوعیینه، این است که پیامبر صلى الله علیه وآله بعد از اتمام جنگ خیبر، ازدواج موقّت را ممنوع اعلام کرد. بنابراین، نه الفاظ مالک، بلکه الفاظ ابوشهاب، پس و پیش شده است؛ چرا که گروهى از راویان ابوشهاب، همان الفاظ مالک را نقل کرده اند.(15)
ابن قیم جوزیه در فصلى از کتاب زاد المعاد مى نویسد:
سخن درست آن است که ازدواج موقّت نه در جریان جنگ خیبر؛ بلکه در سال فتح مکّه، تحریم شد. گروهى از علما با استناد به حدیث على بن ابى طالب علیهما السلام- که در صحیح بخارى و مسلم آمده است- گمان برده اند که تحریم ازدواج موقّت در جریان جنگ خیبر، صورت پذیرفته است... .(16)
ابن قیم در جاى دیگرى از کتاب خود مى گوید:
کلام درست آن که تحریم ازدواج موقّت در سال فتح مکّه، صورت پذیرفته است؛ زیرا احادیث صحیح نشان مى دهد که مسلمانان در سال فتح مکّه، همراه رسول خدا صلى الله علیه وآله و با اذن وى، متعه را انجام دادند. اگر تحریم متعه در روز خیبر صورت پذیرفته باشد، لازمه این سخن نسخ شدن یک حکم براى دومین بار خواهد بود؛ امرى که در اسلام هیچ سابقه اى ندارد و چنین چیزى در شریعت، رخ نمى دهد.
و هم چنین، در قلعه ی خیبر زنان یهودى؛ نه مسلمان حضور داشتند و مجوّز ازدواج با اهل کتاب، هنوز صادر نشده بود... .(17)
ابن قیم در جاى دیگرى مى گوید:
روایت کرده اند که پیامبر صلى الله علیه وآله در سال فتح مکه ازدواج موقّت را حلال نمود، اما در جاى دیگرى روایت شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله در همین سال، ازدواج موقّت را حرام کرد.
علاوه بر دو روایت مذکور، تحریم ازدواج موقّت در جریان جنگ خیبر نیز اختلاف نظر علما قرار گرفته، اما روایت درست این است که تحریم ازدواج موقّت در سال فتح مکه، صورت پذیرفته و در جریان جنگ خیبر، تنها، گوشت الاغ حرام شده است... .(18)
بدرالدین عینى نیز به اظهار نظر درباره این حدیث پرداخته است. وى در کتاب مغازى مى نویسد:
ابن عبدالبر مى گوید: گفتن حدیث تحریم ازدواج موقّت در جریان جنگ خیبر، غلط است. سهیلى مى گوید: هیچ کدام از سیره نویسان و راویان اثر، تحریم ازدواج موقّت در جریان جنگ خیبر را تأیید نمى کنند.(19)
شهاب الدین قسطلانى نیز در ابتدا باب نکاح صحیح بخارى این حدیث را چنین نقل مى کند:
مالک بن اسماعیل، از ابن عیینه نقل مى کند که از زهرى شنیدم: حسن بن محمّد بن على و برادرش عبدالله به نقل از پدرشان به من خبر دادند که حضرت على علیه السلام به ابن عباس فرمود: پیامبر در زمان خیبر، ازدواج موقّت و گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد.
سپس در شرح این حدیث مى گوید:
عبارت «در زمان خیبر» نشان مى دهد که هر دو مسأله تحریم شده است. در کتاب مغازى پیرامون غزوه ی خیبر چنین آمده است:
رسول خدا صلى الله علیه وآله در جریان جنگ خیبر، ازدواج موقّت زنان و خوردن گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد؛ با این حال، بیهقى در کتاب المعرفه مى نویسد: ابن عیینه گمان مى کرد که حدیث حضرت على در جریان خیبر، فقط به تحریم گوشت الاغ، و نه تحریم ازدواج موقّت، اشاره دارد.
بیهقى مى گوید: به نظر مى رسد که مقصود ابن عیینه این است که پیامبر صلى الله علیه وآله- بر اساس روایات موجود- پس از جنگ خیبر، ازدواج موقّت را حلال و آن گاه آن را دوباره تحریم نمود. بنابراین حضرت على علیه السلام در نهى خود، به تحریم نهایى ازدواج موقّت استدلال نمود تا حجّت بر ابن عبّاس تمام شود.
سهیلى مى نویسد: تحریم ازدواج موقّت در جریان جنگ خیبر، مسأله اى است که سیره نویسان و راویان اثر، آن را تأیید نمى کنند... .(20)
قسطلانى در شرح حدیث موجود در کتاب مغازى مى نویسد:
ابن عبدالبر مى گوید: گفتن حدیث تحریم ازدواج موقّت در جریان جنگ خیبر، اشتباه است. بیهقى مى گوید: هیچ یک از سیره نویسان، این موضوع را تأیید نمى کنند.(21)
دیدگاه ابن حجر عسقلانى
حافظ ابن حجر عسقلانى در شرح این حدیث مى نویسد:گفته اند که در این حدیث، پس و پیش شده است. درست این است که رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر، گوشت الاغ و ازدواج موقّت با زنان را ممنوع اعلام کرد.
جنگ خیبر، زمان ازدواج موقّت با زنان است؛ چرا که در این جنگ، ازدواج موقّت با زنان صورت نگرفت. به خواست خدا، شرح این موضوع در کتاب نکاح و در جاى مناسب، بیان خواهد شد.
آن گاه ابن حجر در کتاب نکاح، احادیث مربوط به این مسأله و دیدگاه هاى بیهقى، سهیلى، ابن عبدالبر و دیگران را به صورت مفصّل ذکر مى کند و مى نویسد:
مى توان اشکال مذکور را این گونه حلّ و فصل نمود که خبر جواز ازدواج موقّت در روز فتح مکّه، به حضرت على علیه السلام نرسیده بود؛ زیرا- همان گونه که توضیح خواهیم داد- ممنوعیت ازدواج موقّت در حین حرکت شبانه، صورت گرفته بود. در این زمینه ابوعوانه روایتى را از طریق سالم بن عبدالله نقل و آن را صحیح دانسته است. این روایت ظاهر حدیث مذکور را تأیید مى کند. در این روایت آمده است: مردى از ابن عمر درباره ی ازدواج موقّت پرسید و گفت: فلانى، ازدواج موقّت را زیر سؤال مى برد.
ابن عمر پاسخ داد: به خدا سوگند، او مى داند که رسول خدا صلى الله علیه وآله در جریان جنگ خیبر، ازدواج موقّت را حرام نمود و ما از آن موقع به بعد، ازدواج موقّت نمى کردیم.(22)
به نظر ما دفاع از بخارى، حافظ ابن حجر را بر آن داشته تا در این حدیث- بر اساس روایات اهل سنّت- ، امیر مؤمنان و دروازه ی شهر علم رسول خدا صلى الله علیه وآله را به ارتکاب اشتباه و جهل، متّهم سازد. پناه بر خدا از تعصّبى که صاحب خود را به پرتگاه هلاکت مى برد.
دیدگاه دهلوى
ولى بطلان ادّعاى ابن حجر از سخنان دهلوى و پدرش شاه ولى الله در کتاب فرة العینین آشکار مى شود... دهلوى به ایرادهاى مطرح شده علیه عمر بن خطّاب پاسخ مى دهد. در یازدهمین ایراد مطرح شده، این گونه مى نگارد:با آن که ازدواج موقّت با زنان و متعه ی حج در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله رایج بود، اما عمر هر دو را تحریم نمود و به این ترتیب حکم خدا را نسخ و حلال او را حرام نمود. همان گونه که در کتاب هاى اهل سنّت آمده است، خود عمر به این امر اعتراف مى کند و مى گوید: دو متعه در عهد رسول خدا صلى الله علیه وآله جایز بود، اما من آن را ممنوع، اعلام مى کنم.
در پاسخ باید گفت: صحیح مسلم، صحیح ترین کتاب اهل سنّت است. وى در این کتاب به نقل از سلمة بن اکوع و سبرة بن معبد جهنى از ابوهریره، حدیثى را روایت مى کند که در دیگر صحاح نیز آمده است. در این حدیث مى خوانیم:
رسول خدا صلى الله علیه وآله در جریان جنگ اوطاس، به مدّت سه روز ازدواج موقّت را تجویز نمود، اما پس از پایان این سه روز براى همیشه، حکم تحریم آن را صادر کرد.
روایت امیر مؤمنان على علیه السلام در این زمینه مشهور و متواتر است؛ به گونه اى که نوادگان او نیز از قول وى این روایت را نقل کرده اند. روایت مذکور در کتاب الموطأ، صحیح مسلم و دیگر کتاب هاى معروف، با سندهاى گوناگون، ثبت شده است.
برخى شیعیان این شبهه را مطرح کرده اند که ازدواج موقّت در جنگ خیبر حرام شده است، اما دگر بار در جنگ اوطاس، حکم تجویز آن صادر شده است.
در پاسخ باید گفت: این شبهه از خلط مفاهیم و بدفهمى نشأت مى گیرد؛ زیرا روایت حضرت على علیه السلام پیرامون جنگ خیبر، نه بر تحریم ازدواج موقّت، بلکه بر تحریم خوردن گوشت الاغ دلالت مى کند. با این همه، عبارت وى، شبهه ی تحریم هر دو در جنگ خیبر را به ذهن القا مى کند.
برخى بر اساس روایت مذکور، این شبهه را حقیقت پنداشته و جنگ خیبر را به عنوان زمان تحریم ازدواج موقّت با زنان، مطرح مى کنند. اگر امیر مؤمنان على علیه السلام جنگ خیبر را به عنوان تاریخ تحریم ازدواج موقّت، تلقّى مى کرد چگونه مى توانست در جریان سخن خود با ابن عباس، به پاسخ گویى و الزام او بپردازد؟
این در حالى است که حضرت امیر در هنگام پاسخ گویى و الزام ابن عبّاس، روایت مذکور را نقل کرد، ابن عباس را به شدّت از تجویز ازدواج موقّت، بر حذر داشت و به او گفت: تو انسان فراموش کارى هستى.
از طرفى آنان که جنگ خیبر را زمان تحریم ازدواج موقّت مى دانند در واقع استدلال حضرت امیر را تخطئه مى کنند و همین تخطئه، جهل و حماقت آنان را بر ملا مى سازد.(23)
به نظر ما این سخنان، بطلان احادیث وارده پیرامون تحریم ازدواج موقّت را در جریان جنگ خیبر به اثبات مى رساند و نشان مى دهد که بخارى، مسلم و دیگر راویان این احادیث و استنادکنندگان بدان، جاهلند؛ چرا که صحّت این احادیث، مستلزم بطلان استدلال امیر مؤمنان على علیه السلام است... .
این سخنان نشان مى دهد که حافظ ابن حجر و هم فکران پس از او، بى خرد هستند؛ چرا که امیر مؤمنان على علیه السلام را به عدم آگاهى از داستان تحریم ازدواج موقّت، متهم کرده اند.
یادآورى مى شود که دهلوى در این زمینه، به طرح چند ادّعا علیه امامیه پرداخته است و خوانندگان محترم مى توانند براى اطلاع از چگونگى ابطال ادّعاهاى وى به کتاب تشیید المطاعن مراجعه نمایند.
دیدگاه امام شافعى
امام شافعى، معتقد است که در روایات مربوط به تحریم گوشت الاغ- که از قول امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده است- ذکر واژه ی «متعه»، صحیح نیست. عینى مى گوید: شافعى از مالک و با سند وى از قول على علیه السلام نقل مى کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله در جریان جنگ خیبر، خوردن گوشت الاغ را ممنوع اعلام کرد.شافعى چیزى به این حدیث نیفزوده و به جهت اطلاع از اختلافات مطرح شده پیرامون تحریم ازدواج موقّت، از نقل مسأله ی ازدواج موقت سرباز زده است.(24)
بنابراین مشخص مى شود که شافعى نیز، اعتبار این روایات صحیح!! را زیر سؤال مى بَرَد.
پینوشتها:
1- صحیح بخارى: 5 / 154.
2- الإستیعاب: 4 / 1937.
3- تهذیب الکمال فى معرفة الرّجال: 35 / 361.
4- الروض الأنف: 6 / 440.
5- عیون الأثر: 2 / 101.
6- فتح البارى: 7 / 353.
7- کشف الظنون: 2 / 1715.
8- طبقات الشافعیة- نسخه خطى.
9- وى حافظ سعید بن عثمان بغدادى بزّاز، متوفّاى سال 353 هجرى است. براى آگاهى بیشتر از شرح حال او ر.ک: تذکرة الحفّاظ: 3 / 937، النجوم الزاهره: 3 / 338، شذرات الذهب: 7 / 142 و طبقات الحفّاظ: 378.
10- الإصابة : 4 / 434.
11- زاد المعاد فى هدى خیر العباد: 1 / 27.
12- صحیح بخارى: 5 / 172.
13- همان: 7 / 123.
14- صحیح مسلم: 4 / 134 و 135.
15- الروض الأنف: 6 / 557.
16- زاد المعاد فى هدى خیر العباد: 2 / 142.
17- همان: 2 / 183.
18- زاد المعاد: 4 / 6.
19- عمدة القارى فى شرح صحیح البخارى: 17 / 246- 247.
20- إرشاد السارى إلى صحیح البخارى: 8 / 41.
21- همان منبع: 6 / 536.
22- فتح البارى: 9 / 138.
23- تحفة اثنا عشریه- باب مطاعن.
24- عمدة القارى: 17 / 247.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}